خیر بودن وجود ابلیس نه شر بودن آن
هر آن چیزی که در جهان، وجود به آن تعلق گرفته و موجود گشسته است، وجودش فی نفسه خیر است. ذات اقدس الهی خیر محض است و خیر محض شر نمیآفریند. ممکن است یک وجودی به واسطه وجود اضافی «لغیره» شر تلقی گردد، اما فی نفس ذاته هیچ موجودی در عالم شر نیست. ابلیس هم بنا بر وجود فی نفسه «وجود نفسی» خیر است اما نسبت به انسان و آسیبهایی که برای دین و دنیا و آخرت انسان دارد، شر تلقی گردد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان قبل از پرداختن به مبحث شیطان مقدماتی را مطرح میسازد از آن جمله است، وجود فی نفسه و وجود اضافی. علامه طباطبایی در این مورد مینویسد:
«وجود نفسى اشیاء خیر است. باید دانست تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسى شان (وجودشان بدون این که اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است. به طورى که اگر به فرض محال فرض کنیم شرى از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنى دیگر اثرى از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر این که وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و در اثر این ارتباط نظامى از نظامهای عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عدهای دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، این جا است که شرهایى در عالم پدید میآید.
و این که گفتیم: (بدون این که وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد) مقصودمان همین معنا بود. بنابراین اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافهای که به ما دارند مضر به حال ما است باید بدانیم که به طور مسلم منافعى دارد که از ضررش بیشتر است وگرنه حکمت الهى اقتضاى وجود آن را نمیکرد و در این صورت وجود چنین موجودى هم خیر خواهد بود. این آن معنایى است که آیه شریفه «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» و آیه «تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» و آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» نیز به آن اشاره دارد.»[۱]
پس بد مطلق نباشد در جهان | بد به نسبت باشد این را هم بدان | |
زهر مار آن مار را باشد حیات | نسبتش با آدمی باشد ممات |
اگر تعریف درستی از خیر و شر «اضافی» داشته باشیم شاید این مطالب سنگینی فهم خود را از دست بدهد و راحتتر بتوان آن را درک کرد. اضافی بدان معناست که با ما سنجیده میشود. در تعریف «خیر» دانشمندان اسلامی این گونه در کتب خود آوردهاند:
«خیر به چیزی گفته میشود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت و تکامل آن باشد.»[۲] «خیر چیزی است که انسان طبیعتاً آن را دوست دارد و همیشه در صدد دست یابی به آن است.»[۳]
هم چنین دانشمندان اسلامی در تعریف «شر» در کتب خود این گونه آوردهاند:
«شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط آن گردد.»[۴] «شر هر چیز نامطلوبی است که اگر نباشد وضع ما بهتر خواهد بود.»[۵]
علامه حلی در کتاب کشف المراد در تبیین مسأله شرور مینویسد:
«وقتی ما هر آن چه را که به آن شر اطلاق میشود مرود تحلیل و تأمل قرار دهیم آن را امری عدمی خواهیم یافت. مثلاً شری به نام قتل را وقتی تحلیل میکنیم، به این ره یافت میرسیم که در قتل قدرت قاتل و تیزی آلت قتاله نمیتواند شر تلقی گردد چون صرف قدرت و تیزی آلت قتاله فی نفسه صفت کمالی برای قاتل و آلت قتاله است. نرمی بدن مقتول نیز که یکی از عوامل وقوع مرگ است برای شخص مقتول وصف کمال محسوب میشود. اما در جریان قتل صفت از بین رفتن حیات و زندگی مقتول باقی میماند که آن هم امر عدمی است.»[۶]
جان هیک فیلسوف غربی مطلبی را از اگوستین درباره شر غیر ذاتی بیان میکند که در تقریر بحث مناسب است. اگوستین این چنین میگوید:
«نابینایی یک چیز، امر وجودی نیست تنها چیزی که در این جا وجود دارد چشم است که فی نفسه خیر است و شر بودن نابینایی در این جا فقدان کارکرد صحیح چشم است.» [۷]
شهید مطهری در کتاب عدل الهی در این باره مینویسد:
«طبق فلسفه الهی، وجود، مساوی با خیر است، و شر، امر اضافی و نسبی است، و زیر هر پرده شر، خیری نهفته است.»[۸]
وجود شیطان هم همین گونه است. اگر وجود شیطان، فی نفسه در نظر گرفته شود، جز خیر چیزی نیست. ـ زیرا شیطان قبل از شیطنتش و سجده نکردن بر آدم(ع) شری نداشت و خیر بود ـ و اگر وجود شیطان نسبت به کسانی که از او پیروی میکنند در دنیا شقاوت نصیب شان میگردد و در آخرت گرفتار آتش دوزخ میگردد جز شر چیز دیگری نیست.
ادامه مبحث در کتاب «سایه باوران» تألیف حجه الاسلام دکتر دریاکناری
[۱] تفسیر المیزان ج ۸، ص ۴۴، ذیل آیه ۲۵، عدل الهی، مطهری، ص ۱۳۱ و ۱۳۲.
[۲] پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ناصر، ج ۴، ص ۴۸۵ و ۴۸۶.
[۳] نهایه الحکمه، طباطبایی، ص ۳۷۵، فصل ۱۸ از مرحله ۱۲«الخیر ما یطلبه و یقصده و یحبه کل شیء و یتوجه الیه کل شیء بطبعه… و الشر یقابله».
[۴] پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ناصر، ج ۴، ص ۴۸۵ و ۴۸۶.
[۵] اندیشه حوزه، ش ۳۵ ـ ۳۶، ص ۶۹.
[۶] کشف المراد، علامه حلی، ص ۴۲.
[۷] فلسفه دین، هیک، جان، ترجمه؛ راد، بهرام، تهران، انتشارات بین المللی هدی، ص ۱۰۳.
[۸] عدل الهی، ص ۷۰.
عالی .دستتون درد نکنه