مصادره به مطلوب کردن، دستاویزی برای فرقه سازان
دین اسلام و پیامبر عظیم الشأن آن و ائمه اطهار(علیهم السلام) را نباید مصادره به مطلوب گردند. یعنى نباید آن برداشتى که دل خواه ماست از اسلام ارائه گردد و به جامعه عرضه شود. باید دید که اسلام و نبى و امام آن، خود را چگونه معرفى میکنند، آیا براى هر بخش از زندگى خود، نامى میگذارند و پیرو براى آن بخش از زندگى میخواهند؟! یا این که سفارش اکیدشان این است که به ثقلین مراجعه گردد تا از تشتت و تفرقه دورى شود. زیرا بین ائمه و قرآن شریف هیچ فاصلهای نیست، اختلافى نیست، مگر آن که کسى یکى از این دو ثقل را بگیرد و دیگرى را رها کند.
در طول تاریخ کسانى بودهاند که داراى یک نحله فکرى و عقیدتى بودند و متأسفانه اسلام را و شخصیتهای اصلى و کلیدى اسلام را طبق نظر خود تعبیر و تفسیر به رأى کردهاند، به همگان اعلان داشتهاند که این شخصیت تاریخى برجسته اسلام به خاطر این کارى که انجام داده است هم فکر ما بوده است و ما از او الهام و الگو گرفتهایم. فلذا این شخصیت صدر اسلام از بزرگان و سر سلسله ما محسوب میگردد. در حالى که در سیره و زندگى آن شخصیت که تحقیق و تفحص میکنیم، نشانى از این نوع برداشتِ این جمعیت نمیبینیم، بلکه اگر عمل مشابه انجام داده است با یک نیت و انگیزهِ ویژه خود این کار را کرده است. و با شرائط فردی، سیاسی، اجتماعی… او را وادار به چنین عملی نموده است.
قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، دکتر على شریعتى و گروهى دیگر تلاش داشتند که از اسلام توجیه سوسیالیستى ارائه دهند. از اسلام قرائت جدیدى داشته باشند و بر روى این رویکرد خود پافشارى مینمودند.
دکتر شریعتى اولین کتاب خودش را ـ که ترجمه است ـ «ابوذر غفارى، خداپرست سوسیالیست» نام نهاد. شریعتى، ابوذر غفارى را که یکى از بزرگترین صحابیان رسول خدا(ص) است و جزو اولین کسانى است که به اسلام گرویده است را یک سوسیالیست معرفى میکند و تمام مبارزات و اعتراضاتش علیه خلافت عثمان را یک حرکت سوسیالیستى تلقى مینماید. کسى که در راه مبارزات سوسیالیستیاش، به ربذه تبعید شد و در آن جا شهید گردید.
اگر کسى اندکى آگاهى سیاسى داشته باشد و تاریخ پیدایش سوسیالیست و مباحث سوسیالیستى را بداند، خواهد فهمید که ابوذر هیچ ارتباطى با سوسیالیست نداشته و تنها سوسیالیستها براى دینى جلوه دادنِ اندیشه و عملِ خود، اسلام و شخصیتهای اسلامى را مصادره به مطلوب کرده و آنها را مقتداى خود معرفى نموده و خود را شبیه آنان دانستهاند.
در آن دوران مبارزاتى پیش از انقلاب، حزبى در ایران تأسیس شد به نام «حزب خداپرستان سوسیالیست» که روزنامهای را هم به نام «مردم ایران» براى بیان عقائد حزبشان منتشر میساختند. این روزنامه در شمارههای خود تلاش داشت تا شخصیتهای اسلامى صدر اسلام را که جزو استوانههای اسلام تلقى میشدند را سوسیالیست معرفى کند.
روزنامه «مردم ایران» در شماره ۲۹ در صفحات اول و چهارم، مقالهای را تحت عنوان «على(ع) بزرگترین مرد سوسیالیست دنیا» چاپ کرد و این گونه از على(ع) نوشت:
«هفته پیش هفته شهادت جانگذار مردى بود که هنوز دنیا نظیر او را به خود ندیده است. تعلیمات سوسیالیستى او تا آفتاب میدرخشد و تا زمین به دور خورشید میچرخد هم چنان زنده و جاودان خواهد بود…»([۱])
حزب «خداپرستان سوسیالیست» که یک حزب سیاسى قبل از انقلاب در کشور بود، این گونه ناجوانمردانه از على(ع) و ابوذر به خاطر طرفدارى این شخصیتها، از قشر آسیبپذیر جامعه و فقرا، آنها را از خود میدانند. على(ع) را بزرگترین مرد سوسیالیست دنیا تلقى میکنند. ابوذر را خداپرست سوسیالیست مینمایند. دکتر شریعتى در ابتداى کتاب خود شعار معروف سوسیالیستها را که (نابود شود، محو شود، نیست شود) را مینویسد. این گونه برداشتها و مصادره به مطلوب کردنها، خود ظلمى به اسلام و شخصیتهای برجسته صدر اسلام است.
اگر حزبهای سیاسى که شاید خیلى به مباحث دینى توجه ندارند و یا معیار و ملاکشان مباحث دینى نیست، از اسلام و شخصیتهای ویژه آن سوء استفاده میکنند؛ به طریق اولى، گروهها و فرقههای فکرى، عقیدتى و دینى از اسلام و شخصیتها و چهرههای شاخص آن سوء استفاده خواهند کرد. هر گروهى و فرقهای با نام خدا و مؤسس جداگانه و مشایخ ویژه خود؛ به خاطر یک عملکرد حضرت على(ع) یا حضرت رسول(ص)، آنها را در همان عمل خلاصه میکنند و محدود میسازند و آنها را مقتداى خود و خود را شبیه آنها معرفى میکنند. با آن بیان که فرمودند: «مَنْ تَشَّبَهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»([۲]) (کسى که خود را شبیه گروهى بسازد پس از آنها محسوب میشود.)
آنهایى که ظرفیت وجودیشان آن قدر محدود است (اگر حسن ظن داشته بــاشیم و نگوییم کــه مقاصد دنیایــى نظیر دنیا، شهرت، سیاست… دارند) که تنها یک بخش و یک بعد از شخصیت پیامبر عظیم الشأن و على(ع) را اخذ کردهاند و آن را بزرگنمایى کردهاند و به دیگر ابعاد وجودى این بزرگواران توجه ننمودهاند؛ هم به این شخصیتها ظلم کردهاند و هم به پیروان خود. زیرا پیروان این فرقهها، تنها على(ع) را از یک بعد میشناسند، تنها على(ع) را به زورِ بازو و یــا تنها بــه عبادت شبانه و یــا تنها بـه سلحشورى در نبرد… میشناسند و به دیگر ابعاد توجهى نمیکنند.
این سکه ظلم، روى دیگرى هم دارد و آن ظلم به خود شخصیتهای داراى ابعاد متعدد است. رؤسا و مشایخ فرقهها، سبب شدهاند که على(ع) با این همه فضیلت و معنویت و علم و شجاعت و سخا و… تک بعدى معرفى گردد.
ادامه مطلب در کتاب «سراب هدایت» تألیف دکتر دریاکناری
[۱]ـ شهید مطهرى افشاگر توطئه، ابوالحسنى(منذر)، على، ص ۲۹۵.
[۲]ـ بحار الانوار، ج ۱۱، ص ۱۷۴.