معنای لغوی و اصطلاحی تصوف
تصوف مصدر باب تفعل است. تصوف مصدرى است که از اسم ساخته شده، به معناى پشم پوشیدن و پشمینه پوشى است. هم چنان که تقمص در همین باب از قمیص به معناى پیراهن گرفته شده و به معناى پیراهن پوشیدن است.
در کتاب رازگشا از کیوان قزوینى در این باره آمده است:
«لفظ تصوف معنى لغوى ندارد تا در جواب ماء شارحه گفته شود، زیرا مصدر جعلى است نه اصلى یعنى بعد از معنى اصطلاحى لفظ صوفى جعل شده براى معنى صوفى شدن. و لفظ متصوف مشتق است از تصوف… براى مبالغه و تکثیر مانند متطبب یعنى کثیر العلم و العمل فى الطب (فى الحدیث النبوى راجعوا حارث بن کلده فانه رجل متطبب) پیغمبر او را مدح نمود نه ذم. چنان که ظاهر مدلول باب تفعل است که به خود بستن بیجا باشد مانند تکبر و تفرعن و میشاید که از قبیل تعلم و تلمذ و تلقى و ترقى داراى معنى طلب باشد اعم از رسیدن به مطلوب و از حرمانش.
و لفظ متصوفه به جاى متصوف است مانند صوفیه به جاى جمع صوفى و جمع صحیح هر دو به واو و نون است و گاهى صوفیون در کتب نوشته میشود اما شایع نیست و نادرترین از آن متصوفون است و شایع همان صوفیه است و هر دو صفت موصوف محذوفند که جماعهً و فرقهً و سلسلهً باشند و گاهى در معنى اول (صوفى شدن) به جاى متصوف، مستصوف آمده یعنى صوفى دروغین و گول زن.»([۱])
زین العابدین شیروانى[۲] در «ریاض السیاحه» در مورد تسمیه صوفیه مینویسد:
«این فرقه می گویند که صوفى مشتق از صفوه المال یعنى برگزیده و منتخب… چون یاى نسبت بر «صفوه» الحاق نمودند صفوى شد چون لفظ کثیر الاستعمال بود در زبانها ثقیل مینمود «واو» را که لام الفعل است به جاى «فاء» که عین الفعل بود نهادند و «صاد» را به مجانست واو ضمه دادند صوفى شد…»([۳])
در همین کتاب آمده است:
«برخى گفتهاند که صوفى مشتق است از صفا که ضد کدورت است زیرا که ایشان از کدورت نفسانى رسته و به صفاى قبل پیوستهاند.»([۴])
سید تقی واحدی (صالح علیشاه) در بیان اشتقاق کلمه صوفی قائلین و صاحب نظران را به طور کلی به دو دسته تقسیم کرده است:
ـ گروهی که از ابوریحان بیرونی پیروی کردهاند و ریشه تصوف و صوفیه را سوف «SOPH» یونانی میدانند.
ـ دوم گروهی که ریشه تصوف را غیر از این میدانند. تصوف را از صوف(پشم) یا صف یا صفا یا… .
سید تقی واحدی با این تقسیم بندی نظر گروه اول را به کلی ناصواب و خطای آشکار میداند و وجوه اشتقاق کلمه تصوف را در گروه دوم جای بحث میشمارد.
صالح علیشاه در کتاب (از کوی صوفیان تا حضور عارفان) که بعدها همین کتاب با اضافاتی با نام (در کوی صوفیان) به چاپ رسیده است؛ در این باره مینویسد:
(گروهی که تاسی به ابوریحان بیرونی (متوفی ۴۰۴ هجری) نموده معتقدند: اصل این کلمه از سوف «SOPH» یونانی به معنی حکمت و دانش میباشد که لفظ فیلسوف مرکب از فیلا «PHILA» و سوفیا «SOPHIA» به معنی دوستار حکمت نیز از آن گرفته شده است. و حتی بعضی معتقد شدهاند که لفظ صوفی و مشتقات آن از قبیل تصوف و متصوفه همه جا به (سین) باید نوشت نه با (صاد) لکن این عقیده را فُلدکه رد کرده، نشان میدهد که سین یونانی (سیکما) همه جا در عربی سین ترجمه شده نه صاد و نیز در لغت آریائی کلمهای نیست که واسطهی انتقال سوفیا به صوفی محسوب میشود که البته نظریه فلدکه به تأیید نیکلسن و ماسینیون نیز رسیده است.)[۵]
ادامه مطلب در کتاب «سراب هدایت» تألیف دکتر دریاکناری
[۱]ـ رازگشا، ص ۳۳۴.
۲ـ زین العابدین شیروانی (مست علیشاه) یکی از اقطاب سلسله نعمت اللهی و گنابادیه است.
[۳]ـ ریاض السیاحه، شیروانى، حاجى زین العابدین، ص ۳۰۴.
[۴]ـ همان، ص ۳۰۶٫
۱ـ از کوی صوفیان تا حضور عارفان، سید تقی واحدی (صالح علیشاه)، مصحح؛ خلیفه، محمد مهدی، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ص ۱۵، در کوی صوفیان، واحدی، سید تقی، انتشارات نخل دانش، ص ۲۹.