وجد و حال در تصوف
ملا محمد باقر مجلسى «مجلسى دوم» در مورد وجد و حال صوفیان در کتاب عین الحیاه در لمعه دهم مینویسد:
«آن حرکاتى که از ایشان صادر میشود و حال اش نام میکنند بر چند قسم است:
یک قسم آن است که خیالات باطله در نفس ایشان از عشق مجاز هست. این صداهاى خوش را که شنیدند آن معنى طغیان میکند و باعث اضطراب ایشان میشود. و آن خصوصیتى به ایشان ندارد. در مجلس شراب و ساز و تنبک هم آن شور و وجد و رقص میباشد.
و یک قسم دیگر آن است که؛ از باب مکر و فریب و ساختگى است چنان چه بسیار دیدهایم که اگر در آن حالت بر کنار بامى باشند در هنگام اضطراب و شور، خود را به طرف دیگر میاندازند و آثار اختیار در افعال ایشان ظاهر است.
و یک قسم دیگر؛ مرضى است که به اعتبار ترک حیوانى و ضبط نفس در ذکر خفى و سایر بدعتهای ایشان که موجب ضعف قلب و دماغ و مولد مواد سوداویه است حاصل میشود که به اندک صداى خوشى یا صداى موحشى یا زیادتى فرحى یا زیادتى حزنى مدهوش میشوند و بی تابانه حرکات از ایشان صادر میشود و آن به اعتبار مرضى است که در بدن ایشان حاصل میشود و آن را به تنقیه و جلاب و ترک آن بدعتها و خوردن دواهاى مقوى علاج میباید کرد. و در زنان، جمعى که به اعتبار بیماریها مزاجشان ضعیف میشود این حالات میباشد. اما فرقى که هست آن است که آنها کمال نمیدانند و معالجه میکنند و اینها کمال میدانند و سعى در زیادتی اش میکنند.
و یک قسم دیگر آن است که؛ مبدأش اختیارى ایشان است و آخر بى اختیار میشوند. به سبب آن که گریه را در آدمى براى مقرر کردهاند که اگر حزنى یا شوقى در آدمى زیادتى کند به آن دفع کنند چنانچه عباد در مقام مناجات و راز گفتن با قاضى الحاجات این طریقه دارند و گاه هست که شورى و شوقى دارند که از اول شب تا صباح زار میکنند و هیچ این حالات ایشان را رو نمیدهد زیرا چون به راه بندگى درست رفتهاند شیطان بر ایشان دست ندارد. و از ائمه ما صلوات الله علیهم این طریقه را نقل کردهاند و اما این جماعت مىگویند که «گریه کار پیر زنان است و کمال نیست» و خود را از گریه منع میکنند و خود را به دست شوق و خیالات میدهند تا بیهوش میشوند و حرکات از ایشان صادر میشود و آخر علاجش را به گریه میکنند و اگر اول خود را به گریه دهند به آن جا منتهى نمیشود.
چنانچه کلینى و ابن بابویه به سند معتبر از جابر روایت کردهاند: که به خدمت حضرت امام محمد باقر ع عرض نمودم که جمعى هستند که هر گاه چیزى از قرآن را یاد کردند یا کسى بر ایشان خواندند بیهوش میشوند و چنین مینماید که اگر کسى دست و پاى ایشان را ببرد با خبر نمیشوند. حضرت فرمود که سبحان الله! این از شیطان است خدا ایشان را به این امر نفرموده است چیزى که به آن مأمور شدهاند و به کار ایشان میآید نرمى و رقت و گریه و ترس است.
اى عزیز! شاهدى براى بدعت بودن این اطوار از این بهتر نیست که یک کس از شیعه و سنى و صوفى و غیر صوفى نقل نکرده است که حضرت رسالت پناه و ائمه معصومین صلوات الله علیهم و اصحاب کرام ایشان و راویان اخبار ایشان و علماى ملت ایشان هرگز مطربى داشتهاند و براى ایشان زمزمه میکرده است یا حلقه ذکرى منعقد میساختهاند، یا اصحاب خود را به آن امر میکردهاند و اگر این عبادت چنین اهتمام در شأن آن میبود، چرا ایشان به اصحاب خود نمیفرمودند؟ بله؛ بدعتها شیرین میباشد و عبادتها بر نفس گران.»([۱])
ادامه مطلب در کتاب «سراب هدایت» تألیف دکتر دریاکناری
[۱]ـ عین الحیاه، ص ۶۲۱ الى ۶۲۵.